آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

تولد تولد ....

سلام به همگی6 دیروز تولد امام حسن عزیزم بوده. مامانم می گن که: کاری که ایشون در زمان امامتشون انجام دادن مثل همان کاری بوده که امام حسین علیه السلام در زمان امامت خودشون انجام دادن. چون این بزرگوارا، عقل کاملند و هر تصمیمی که می گیرند کلام خداست. مامانم خیلی زیارت جامعه کبیره را دوست دارند. برای منم هر از گاهی یک ذره اش را قرار است بخوانند به شرط اینکه بچه سالمی و صالحی باشم. دعام کنید که دعاتون می کنم ...
26 مرداد 1390

اسم جديد...

سلام به همگي5 امروز مادرم تصميم گرفتند که اسم قالب و وبلاگ من رو تغيير بدهند. قالب رو تا وقتي که معلوم ميشه من دختر خانومم يا آقا پسر اين شکليش کردند. از امروز اسمم هست: «قهرمان شکست ناپذير» مطمئنم که باز هم اسم وبلاگم عوض ميشه. اما اين رو هم خيلي دوست دارم. با اسم قبلي که جمعش کنيم، ميشه: «بچه شيعه اي که يک قهرمان شکست ناپذيره» به به. چه به درد بخور! ممنونم مامان.   ...
21 مرداد 1390

سيب جاودانه...

سلام به همگي4 آية الکرسي را تا به حال خورده ايد؟ خوردنش مانند اين است که صفات خدا با وجودت عجين شود، يکي شود... پدر و مادرم هر روز به من آية الکرسي مي دهند و من هم مي خورم. پدرم با فوتش به من مي خوراند. و مادرم آيةالکرسي اي با طعم و عطر سيب. مادرم مي گويد: «سيب ميوه عاشقي است، عطر سيب نشان از " او " دارد، نشان از امام حسين عليه السلام » ...
19 مرداد 1390

داستان

سلام به همگي3 ديروز عصر يک اتفاق جالب افتاد. بابام از شدت روزه داري خوابيده بود مامانم هم يک دفعه دستش رو گذاشت روي من، و شروع کرد به داستان تعريف کردن. از خدا و خلقت دنيا و اينکه خدا چند هزارتا از بچه زرنگاش رو واسه اينکه بقيه بچه ها درساشون خوب بشه و نمره خوب بگيرن فرستاد تا کمکشون کنه. بعد مامانم يکي يکي، اسماشون رو گفت و يک سري از خصوصيات منحصر به فرد هر کدوم رو برام توضيح داد. احساسم اينه که همشون رو ميشناختم. و خيلي هم دوستشون داشتم. مثلا پدرمون آدم عليه السلام، ابراهيم عليه السلام، نوح عليه السلام، شعيب عليه السلام، موسي و عيسي عليهما السلام و .... خداي مهربون و توان مند من؛ اينها با تلاششون کاري کردن که لايق توجه تو...
16 مرداد 1390

نگران نباش

سلام به همگي2 مامانم نگرانه يه کمي... اينکه يه وقتي خداي نکرده، فعاليت هاش به من و سلامتم صدمه اي نزنه. ميخام بهش بگم: «ماماني جونم! نگران نشو، بيشتر از قبل و با عزمي قوي تر، کاراي پژوهشي ت رو انجام بده و همه رو با نيّت خالص براي کمک به اسلام و دينمون بهتر از گذشته قبول کن و مطمئن باش خودشون من رو حفظ مي کنن... فقط مواظب خودت باش، خيلي توو گرما نباش، گرسنه نمون، کمرت رو اذيت نکن، زياد پياده نرو، اما از فکرت خوب استفاده کن، و حد اقل روزي 6 تا 7 ساعت رو واسه کارا و قعاليت هاي مهم خرج کن» دوسِّت دارم مامان خوبم
16 مرداد 1390
1